هم‌قدمِ راوی

چرا «هم‌قدمِ راوی»؟

راوی قرآن ما، راه بلد است، آشناست
به جاده. دیری است که پرچم حق را
به دوشش نهاده‌اند؛ بایـد با او هم‌قدم
شویم تا گـم نشـویم... تا برسیـم... تا
عاقبت به خیر شویم.
قـرار اسـت «المتــقدم لـهم مـارق و
المـتأخر عنهم زاهـق» نباشـیم. قـرار
است «الـلازم لهم لاحـق» باشیـم...
هم‌قدمِ راوی باشیم.

هم‌قدمِ راوی در تلگرام باشید:
Hamghadameravi@

جنبش letter4u

طبقه‌بندی موضوعی
آخرین نظرها
  • ۲۸ تیر ۹۶، ۰۱:۲۳ - ...
    ali bod

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدا» ثبت شده است

.

.

.

«شیخ شریف! در خلوت شب، زود پرستو شو بیا...»

شادی ارواح طیبه‌ی شهدا صلوات

  • هم‌قدم-راوی‌دل

1. بوی عطر عجیبی داشت! اسم عطر را که می‌پرسیدم، جواب سربالا می‌داد. شهید که شد، در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود:

  • هم‌قدم-راوی‌دل

«یاد شهیدان، یادبود ارزش‌هاى انسانى است و گرامی‌داشت آنان، تجلیل از برترین خصال بشرى است. یاد شهیدان باید با تدبر و عبرت‌گیرى همراه باشد. آنان همان فرزانگانى هستند که جانِ عاریت را که کالایى تمام شدنى و رو به زوال است، با نعیم پایدار الهى سودا کردند و خود را از خسرانى که هر انسانى خواه ناخواه دچار آن است ـ یعنى اضمحلال تدریجى سرمایه‌ى زندگى ـ به نیکوترین وجه، رها ساختند. عمل صالح آنان که از ایمانى پایدار ریشه مى‌گرفته است، برترین عمل‌هاى صالح است.»

امروز صبح نوشته‌های صفحه‌ی اول روزنامه‌ها را در مقابل یک باجه‌ی روزنامه‌فروشی مرور می‌کردم. اولین توقعی که داشتم، بازتاب تشییع باشکوه دیروز شهدا بود؛ اما بیشتر روزنامه‌ها، توجهی به این پیشامد بزرگ الهی در شهرمان نداشتند! حتی دریغ از یک جمله... دلم گرفت؛ اما جگرم سوخت وقتی فهمیدم هنوز هم کسانی هستند که شهیدان را مُرده می‌انگارند!

  • هم‌قدم-راوی‌دل


تازه وارد سپاه مریوان شده بودیم. یک روز با حاج احمد و چند نفر دیگر، برای استحمام به گرمابه رفتیم. داخل رختکن فقط ما بودیم و حمامی و چند نفر از اهالی شهر... همان‌طور که حرف می‌زدیم و می‌خندیدیم، لباس‌هایمان را درآوردیم و آماده رفتن به گرمابه شدیم. متوجه حاج احمد شدم که هنوز لباس‌هایش را به تن داشت و در گوشه‌ای به آهستگی مشغول صحبت با حمامی بود. خواستم بی‌تفاوت از کنار قضیه بگذرم؛ ولی نشد! ماندم و منتظر شدم؛ ولی حاج احمد انگار نه انگار که می‌خواهد حمام کند! ایستاده بود و صحبت می‌کرد...

  • هم‌قدم-راوی‌دل

این روزها هوا، داغ و داغ‌تر می‌شود! بیرون رفتن از خانه، حتی برای مدتی کوتاه هم، کلافه‌مان می‌کند. فکر تشنگی و بی‌آبی، برای‌مان بسیار سخت است و آزار دهنده، چه رسد به این که تشنه‌ شویم! این روزها، روایت دیگری هم دارد البته... روایتی که تنها، دو ورق از آن را می‌خوانیم!

  • هم‌قدم-راوی‌دل

/html>