این قافله عزم کربوبلا دارد...
1. بوی عطر عجیبی داشت! اسم عطر را که میپرسیدم، جواب سربالا میداد. شهید که شد، در وصیتنامهاش نوشته بود: «به خدا قسم هیچگاه عطر نزدم! هرگاه خواستم معطر شوم، از ته دل میگفتم: السلام علیک یا اباعبدالله.»
2. شب عملیات والفجر 8، شهید حاج علیاکبر رحمانیان، با پای برهنه فرماندهی میکرد! دلیلش را که پرسیده بودند، گفته بود: «اینجا کربلاست و کربلا منطقهای است که حتما باید با پاهای برهنه روی آن راه بروی! ما زائر حسین سلام الله علیه هستیم و برای زیارت امام حسین سلام الله علیه، باید پا برهنه بود...» و ساعتی بعد، غنچهی شهادتش شکفت و زائر ارباب شد؛ با پای برهنه...
3. از بچههای گردان حنظله بود. در آخرین برگ دفترچه یادداشتش نوشته بود: «امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیرهبندی کردهایم، نان را جیرهبندی کردهایم. عطش همه را هلاک کرده؛ همه را به جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیدهاند... دیگر شهدا تشنه نیستند... فدای لب تشنهات ای پسر فاطمه سلام الله علیها...»
4. «محمد گلچین» با همرزمانش نشسته بودند و صحبت میکردند که وقت نماز شد. محمد برخواست تا وضو بگیرد. دوستانش گفتند بیا یک چایی بخور، بعد همگی نماز میخوانیم! محمد لبخند زد و گفت: «امام حسین سلام الله علیه ظهر عاشورا در آن بحبوحهی جنگ، چند نفر از یارانش را سپر کرد تا نماز را اول وقت بخواند؛ بعد چایی را با فرشتهها در بهشت خورد!» ما چایی خوردیم و او رفت به سنگر تا نماز اول وقت بخواند. وارد نماز که شد، خمپارهای روی سنگر خورد و محمد، گلچین شد...
5. یکی از رزمندگان آزاده بود. مدتی بود در ناملایمات و پیچ و خمهای زندگی، حسابی کم آورده و خانهنشین شده بود. روزی سید آزادگان ایران، حاج آقا ابوترابی به دیدارش رفت و گفت: «عباس! میدانی برای چه این روحیه را پیدا کردهای؟ تو از زیارت عاشورا و از دعا و قرآن فاصله گرفتهای! همین زیارت عاشورا و امثال زیارت عاشورا بود که من و تو و خیلیهای دیگر را در زیر دست جلادان صدام، [سالم] نگه داشت.»
6. بیرق روضهی امام حسین و اهل بیت سلام الله علیهم، اول هر ماه، بالای سردر منزل شهید صیاد شیرازی، در اهتزاز بود.
7. محرم که میشد، شهید بابایی هر جای دنیا که بود، خودش را برای نوحهخوانی و نوکری امام حسین سلام الله علیه میرساند.
8. شهید ردانیپور قبل از هر عملیات، مداح لشکر را میبرد زیر نور فانوس و به او میگفت: «زیارت عاشورا و روضهی امام حسین سلام الله علیه بخوان.»
9. نوجوان سیزده ساله، شهید محمدتقی غیور انزله، در اوج عملیات هم میجنگید، هم گریه میکرد. وقتی نزدیکش رسیدند، دیدند روضهی حضرت علی اصغر علیه السلام میخواند. سه روز بعد، ترکش خمپاره، گلویش را درید...
امسال، سال سی و چهارم است که در محاصره و تحریم هستیم. شهدا آب و نان را جیرهبندی کردند تا ما امروز جیرهبندی نداشته باشیم و هر روز استوارتر از روز قبل مقاومت کنیم. حالا هم که محرم شده و عطر عجیبی ما را هوایی کرده است! هوس کردهایم باز از ته دل بگوییم «السلام علیک یا اباعبدالله» و با پای برهنه، برویم زیارت سیدالشهدا سلام الله علیها؛ اما بعضیها انگار دوباره هوس کردهاند اماننامه بگیرند و چکمه بپوشند! این اماننامه برخی را هلاک خواهد کرد...
برادران! منطقهی عملیاتی ما کربلاست! در جمهورى اسلامى، هر جا که قرار گرفتهاید، همانجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همهى کارها به شما متوجه است! چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». شما را سازش کار نمیدانیم؛ پس تا دیر نشده زیر نور فانوس محرم، زیارت عاشورا و روضه بخوانید تا گره هوسِ اماننامه، از دلتان باز شود و سالم بمانید و الا همه هلاک میشویم! همه به جز شهدا که حالا کنار هم در ابتدای کانال عزت و اقتدار به صف ایستادهاند و به سیدالشهدا سلام الله علیه اقتدا کردهاند و البته چشم به راه ما هستند. برای نماز اول وقت، باید خود را برسانیم به قیام و قعود پسر فاطمه سلام الله علیها تا سپر تیرِ بلایش باشیم، تا که گلچین شویم.
غافلهی شما را نمیدانیم! اما قافلهی ما عزم کربوبلا دارد؛ حواسمان هم خیلی جمع است که 13 آبان امسال، شده شب اول محرم... ما میخواهیم برای عزت و اقتدارمان هم بجنگیم، هم روضه بخوانیم، روضهی علی اصغر علیه السلام... ما هنوز تشنهایم... فدای لب تشنهات ای پسر فاطمه سلام الله علیها...