راوی قرآن ما، راه بلد است، آشناست به جاده. دیری است که پرچم حق را به دوشش نهادهاند؛ بایـد با او همقدم شویم تا گـم نشـویم... تا برسیـم... تا عاقبت به خیر شویم. قـرار اسـت «المتــقدم لـهم مـارق و المـتأخر عنهم زاهـق» نباشـیم. قـرار است «الـلازم لهم لاحـق» باشیـم... همقدمِ راوی باشیم.
آرى مرغ جان، قصد پرواز از قفس تن را دارد. او که نفسش زندگى بود و امید، حرفهایش هیجان بود و تلاش، قدمها و حرکاتش زندگى ساز بود و انسان ساز، و لبخندش هر مشتاق عاشقى را به وجد می آورد. چقدر موثر و پر نفوذ سخن می گوید این رسول خدا، چقدر به انسانها عشق مى ورزد این سرور انسانها و چقدر پر جذبه است کلامش، آنگاه که از خدا سخن می گوید، آنگاه که از گرسنگان و تشنگان و بیماران و گرفتاران سخن می گوید.
اینک پدرى مهربان از دنیا می رود، پدرى بى مانند جهان را ترک می گوید، و آنگاه که بى تابى قرارى دخترش را نظاره مى کند خطاب به او چنین مى فرماید : فاطمه عزیزم، فاطمه دلبندم، فاطمه اى گوشواره عرش کبریائى، فاطمه اى گوهر پارسایى و شکیبایى، فاطمه اى محبوبه حضرت داور، فاطمه اى جان و جآنان پیامبر، فاطمه اى کفو بى کفو حیدر غصه به خود راه مده که تو اولین کسى هستى که به دیدار من می شتابى. فاطمه جان گریه این نور چشمان عزیزم حسن و حسین را آرام کن که بیش از این طاقت شنیدن این گریه ها را ندارم. به یکباره نفس ها گره مى خورد، زمان ساکت و غمگین مى ایستند، هستى از جنبش باز مى ماند ناگهان لبهاى نازنین پیامبر تکان مى خورد: بل الرفیق الا على. فرازی از سخنان برگزیده ی امام حسن مجتبی (ع)
بی همت را مردانگی نباشد. یقین، پناهگاه سلامت است. تمام کردن احسان از آغاز کردن آن بهتر است. نشانه برادری، وفاداری در سختی و آسایش است. نخستین گام خردمندى، معاشرت نیکو با مردمان است. فرصت به شتاب از دست مى رود و دیر به دست مى آید. با همسایه ات به نیکی همسایگی کن تا مسلمان باشی. احسان آن است که تاخیری در پیش و منتی در پس نداشته باشد. هر کس احسان های خود را بر شمرد، بخشندگی خود را تباه کرده است. بر شما باد به تفکر، که تفکر مایه حیات قلب شخص بصیر و کلید در حکمت است. هیچ گروهی با هم مشورت نکردند، مگر آن که به راه پیشرفت خود رهنمون شدند. خویشاوند کسی است که دوستی سبب خویشاوندی او است، اگر چه نسبش دور باشد.
همراه با زمزمه ی کبوتران حرم :
در بند هواییم یا ضامن آهو در فتنه رهاییم یا ضامن آهو
بیتاب و شکیبیم، تنها و غریبیم بیسقف و سراییم، یا ضامن آهو
سرگشتهتر از عمر، برگشتهتر از بخت جویای وفاییم یا ضامن آهو
آلودهء بدنام فرسودهء ایام با خود به جفاییم یا ضامن آهو
آلوده مبادا فرسوده مبادا اینگونه که ماییم یا ضامن آهو
پوچیم و کم از هیچ هیچیم و کم از پوچ جز نام و نشاییم یا ضامن آهو
ننگینی نامیم سنگینی ننگیم در رنج و عناییم یا ضامن آهو
بی رد و نشانیم از دیده نهانیم امواج صداییم یا ضامن آهو
صید شب و روزیم پابند هنوزیم در چنگ فناییم یا ضامن آهو
مجبورِ مخیر، ابداعِ مکرر تقدیر قضاییم یا ضامن آهو
افتاده به عصیان، تن داده به کفران آلوده رداییم یا ضامن آهو
نزدیک و نزدیکتر شد، حس می کرد زانوانش دیگر رمق ایستادن ندارد؛ بوی خوشی را استشمام نمود، بوی سیب! باز هم از همرهان پرسید به کدامین سرزمین رسیده ایم که اینچنین با هوشیاری ام بازی شده؛ اینجا کجاست که گویی کوهی از غم، بر سینه ام نزول کرده. پاسخ شنید: هذا کربلاء…
کربلا! آه از کربلا؛ شنیده بود که اینجا پدری در نزدیکی نعش پسرش به زانو افتاده و کشان کشان خود را به بالای سرش رسانده بود در حالی که نجوا می کرد “علی! علی الدنیا بعدک الأفا…”
دیگر نای راه رفتن نداشت، روی زمین افتاد و با زانو قدم برمی داشت؛ ناگهان چنان دردی کمرش را درنوردید که ضجه اش را به آسمان رساند؛ علت چه بود؟ هان؛ خاطرش آمد که در همین حوالی، برادری دست به کمر گرفته بود و بر بالای قامت رسای برادرش ناله می زد که “الآن انکسر ظهری…”
بیخود شده بود، خاک های کربلا بود که بر سرش ریخته می شد و پنجه های دستانش بی اختیار، لطمه می زدند بر روی پیرمرد. همسرش هم همناله اش شده بود؛ پرسید کجاست تربت یارم؟ گفتند همینجاست. افتاد بر روی خاک فرزند بوتراب.
“السلام علیک یا اباعبدالله… السلام علی الحسین…” گفت و گفت اما جوابی نشنید، ناله زد “حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ؟” و بی اختیار به خود پاسخ داد چگونه انتظار پاسخ سلامت را داری در حالی که…
شب یلدایش سحر شده بود، یلدایی به بلندای نود و اندی سال عمر و به قدمت محاسن سپید و چشمان نابینایش. جابر، پس از روزها پیاده روی، زایر حسین(ع) شده بود و به آرزویش رسید.
عاشق شدن چیز ساده ایست …. آنقدر که همه ی انسانها توان تجربه کردن اون رو دارند ! مهم عاشــــــــق ماندن است ؛ بی انتــــــــــها بی زوال تا ابــــــد ؛ بی منـــــت … !!!
سلام و درود؛ دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید. http://www.ammarname.ir/node/20239 ما را از بروزرسانی خود آگاه و با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید . موفق و پیروز باشید . http://ammarname.ir -- info@ammarname.ir یا علی
حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود ، اما افسوس که به جای افکارش
زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی نامیدند
پاسخ:
سلام و رحمت خدا بر شما.
مرحوم شریعتی، بیشک این جمله را از سوز دلشون گفتهاند حتما؛ والا اهل بیت سلام الله علیهم روضهخوان سیدالشهدا سلام الله علیه بودند... معبر لبیک بر حسین سلام الله علیه، معرفت بر روضهها و زخمهای ارباب بیکفنمان است؛ آنگاه زبان جز به لبیک باز نخواهد شد...
کاش تو را آبت داده بودند! کاش حرمتت را حفظ می کردند! کاش رحم و مروت داشتند! کاش خولی صفت نبودند! کاش فرزندان سگ عوعو کننده نبودند! کاش تو را شهید نمی کردند و داغ تو را به دل مادرت نمی گذاشتند! تا وقتی مادرت شیر پیدا می کرد، حسرت به دل نمی ماند! کاش عمر مادرت را بعد از تو کوتاه به اندازه یک سال نمی کردند! ولی رباب عشق حسین داشت و بیش از این دوام نمی آورد! التماس دعای فرج
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ
الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً،
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
آن سوی شهر قبه ای از نور دیده ام
صحن و سرای کیست که از دور دیده ام!؟
هوش از سرم پریده و مستانه می دوم
حس می کنم که باغ ِ پرانگور دیده ام
دیگر چه احتیاج به نعلین و چوب دست!
موسی ِ پا برهنه شدم؛ طور دیده ام
مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟
خود را شبیه وصله ی ناجور دیده ام
درمحضرت جناب سلیمان شهر طوس
بال ملخ به شانه ی یک مور دیده ام
اینجا ندیده ایم گدایی که دلخور است
اینجا فقیرها چقدر جیبشان پر است
گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی
شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟
از راه دورآمده ام باورم کنی
با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف
فکری به حال رنگ ِ سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم
باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تورا به پهلوی زهرا قسم دهم
تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی
مادر سپرده است به دست شما مرا
گفته فقط شما ببری کربلا مرا
خدایا!
به حق تمام خوبی های محضی که آفریدی این آرزورو به دل ما نذار.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یازهرا(س)