این چند وقت خیلی از خود غافل شدهایم!
يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۵۲ ب.ظ
از فرماندهاش خواست تا یک روز به او مرخصی بدهد. شب که برگشت، حسابی میلنگید! فکر کردند تصادف کرده است؛ اما هرچه پرسیدند، چیزی نگفت.
بالاخره با اصرار فراوان دوستانش، گفت: «پابرهنه روی لولههای نفت راه رفتم!» با حیرت پرسیدند: «در این آفتاب داغ؟! مگر زده به سرت؟» پاسخ داد: «این چند وقت خیلی از خودم غافل شده بودم، باید این کار را میکردم تا یادم بیاید چه آتشی منتظرم است!»
گفتند: «تو و آتش جهنم؟! تو که جز خدمت کاری نمیکنی!» و شنیده بودند: «شما اینطور فکر میکنید؟ اما من خیلی گناه دارم. بعضی از اشارهها یا بعضی از سکوتهای نا بهجا... اینها همه گناهان کوچکی هستند که چون تکرار میکنیم، برایمان عادی میشود؛ برای همین دائم باید حواسمان جمع باشد...»
دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 22 ثانیه
انشالله همه اینگونه زندگی کنیم