از فرماندهاش خواست تا یک روز به او مرخصی بدهد. شب که برگشت، حسابی میلنگید! فکر کردند تصادف کرده است؛ اما هرچه پرسیدند، چیزی نگفت.
از فرماندهاش خواست تا یک روز به او مرخصی بدهد. شب که برگشت، حسابی میلنگید! فکر کردند تصادف کرده است؛ اما هرچه پرسیدند، چیزی نگفت.