امام زمان در یک دنیای بدون آمادگی چه کند؟!
«اعتقاد به مهدویّت و به وجود مقدّس مهدى موعود ارواحنا فداه، امید را در دلها زنده مىکند. هیچوقت انسانى که معتقد به این اصل است، ناامید نمىشود. چرا؟ چون مىداند یک پایان روشنِ حتمى وجود دارد؛ برو برگرد ندارد. سعى مىکند که خودش را به آن برساند.
پس، عقیده این است. البته وقتى نتوانستند این عقیده را از مردم بگیرند، مىکوشند آن را در ذهنهاى مردم خراب کنند. خراب کردن این عقیده چگونه است؟ به این صورت است که بگویند امام زمان مىآید و همهی کارها را درست مىکند! این، خراب کردن عقیده است. این، تبدیل کردن موتور محرّکى به یک چوبِ لاى چرخ است؛ تبدیل کردن یک داروى مقوّى، به یک داروى مخدّر و خوابآور است.
امام زمان مىآید انجام مىدهد، یعنى چه؟! امروز تکلیف شما چیست؟ شما امروز باید چه بکنى؟ شما باید زمینه را آماده کنى، تا آن بزرگوار بتواند بیاید و در آن زمینهی آماده، اقدام فرماید. از صفر که نمىشود شروع کرد! جامعهاى مىتواند پذیراى مهدى موعود ارواحنا فداه باشد که در آن آمادگى و قابلیت باشد و إلا مثل انبیا و اولیاى طول تاریخ مىشود.
چه علّتى داشت که بسیارى از انبیاى بزرگ اولىالعزم آمدند و نتوانستند دنیا را از بدیها پاک و پیراسته کنند؟ چرا؟ چون زمینهها آماده نبود. چرا امیرالمؤمنین، علىبنابىطالب علیهالصّلاة و السّلام در زمان خودش؛ در همان مدّت کوتاهِ حکومت، با آن قدرت الهى، با آن علم متّصل به معدن الهى، با آن نیروى اراده، با آن زیباییها و درخشندگیهایى که در شخصیت آن بزرگوار وجود داشت و با آن توصیههاى پیامبر اکرم دربارهی او، نتوانست ریشهی بدى را بخشکاند؟
خودِ آن بزرگوار را از سر راه برداشتند! «قتل فى محراب عبادته لشدّة عدله». تاوان عدالت امیرالمؤمنین، جان امیرالمؤمنین بود که از دست رفت! چرا؟ چون زمینه نامساعد بود؛ زمینه را نامساعد کرده بودند. زمینه را، زمینهی دنیاطلبى کرده بودند! آن کسانى که در اواخر یا اواسط حکومت علوى مقابل امیرالمؤمنین صفآرایى کردند، کسانى بودند که زمینههاى دینیشان، زمینههاى مستحکم و مادّهی غلیظِ متناسبِ دینى نبود. عدم آمادگى، اینطور فاجعه به بار مىآورد!
آن وقت اگر امام زمان علیهالصّلاة و السّلام در یک دنیاى بدون آمادگى تشریف بیاورند، همان خواهد شد! باید آمادگى باشد.»
تو بحث های خوابگاه دانشجویی با عنوان دلایل و نشانه های ظهور و البته اینکه قبل از ظهور وظیفه مردم چیست؟ نشستن و دست روی دست انداختن و منتظر ماندن، منتظر ماندن ...
من میگفتم مسیح میاد و او منجی است جماعتی میگفتن مهدی موعود منجی است...
خلاصه این دست روی دست نذاشتن و جلسات شبانه کار دست ما داد و از برکاتش ادعای شیعه علی علیه السلام بودن را نصیب بنده کرد :)
بین دوست وفامیل بیتاب و بی قرار دست و پا میزدم که حتی یک نفر از جمع مسیحیان کم و به جمع مسلمانان منتظر اضافه بشه اما اواسط راه بزرگان و اساتیدم گفتن بیا اول کمک کنیم با هم این موتور قوی که بین نسل جوان مخصوصا هم جنس و هم سن و سال خودت داره تبدیل میشه به یه چوب خشک لای چرخ و درست کنیم
و بماند مشکلات و سختی های کار...
اما میخوام بگم من از همین جو زمینه سازی برای ظهور، من از همین فعالیت بچه شیعه هایی که اعتقاد داشتن کاری باید کرد به اینجا رسیدم
ای کاش برام میگفتی که فرق بین زمینه سازی و بشارت(وعده) چیه؟ میفهمم که قول یک چیز را دادن با آماده شدن برای تحقق همون امر دو چیز متفاوته اما خب اینم میدونم که بشارت و وعده از طرف خداست و زمینه سازی در ذهن من؛ اما زمینه سازی دوم در حال حاضر وظیفه منه مگه من در جامعه چه اسلامی چه غیر اسلامی وظیفه ای در برابر امامم ندارم ؟
سر بسته به بهترین شکل گفتی طاقت فرسا بودن زمینه سازی رو در هر شکل تو جامعه اما همون ذغال داغه دیگه باید تو دست نگه داشت...
راستی تقصیر خودته یکی جان نوشته بودی زمینه سازی ربطی نداره و پیامبرم در دوران فترت آمد و مردم ... یعنی اوج بدی جهالت و .... خب منه تازه از راه رسیده ام فکر کردم دور از جون و نفسات هم عقیده این گروه های به اصطلاح انحرافی هستی
زیر سایه و خنکای نسیم عنایات مهدوی عاقبت بخیر باشی
انشاالله