چهرهی دومِ آنهایی که باید برملا شود!
«آن آدم مقدس مآبى که تسبیح هم دستش گرفته است و مىگوید به اسلام هم من خدمت مىکنم، این مقدس مآب را چه باید بکنیم؟ این طایفهی منافقین هم که نمىشود با آنها کارى کرد! اسلام از صدر، از اولى که اسلام پیدا شده تا حالا، مبتلاى به این جمعیت هست و حل مسألهی اینها، مشکلتر از هر مسئلهاى است براى اسلام و مسلمین.
اشخاصى که فریاد براى اسلام مىزنند و مىزدند و از ملیت و از اسلامیت و از اینها مىگفتند، بعد معلوم شد که این آقا که اینقدر اسلام مآب است و این قدر ملى است، رابطه دارد با آمریکا!» [1]
«اسلام همیشه گرفتار یک همچو مردمی بوده است که با اسم اسلام میخواستند اسلام را بکوبند! مگر محمدرضا قرآن طبع نمیکرد؟ مگر سالی یک دفعه نمیرفت به مشهد؟ مگر دائماً صحبت از عدالت اسلامی و عدالت نمیکرد؟ مگر نمیگفت حضرت عباس مرا در یک قضیهای نجات داد؟! میگفت اینها را! ... (همچو با) جدی بدون این که هیچ پردهی حیایی در کار باشد، جداً میگویند که این کار را خدا کرده است...
خیلیها باورشان آمده بود؛ خوب یک شاهی است که دارد میگوید قرآن و دارد میگوید اسلام و دارد میگوید چه، خوب چه کارش دارید؟! ما مدتی باید زحمت این را بکشیم که آن چهرهی دوم این را به مردم بفهمانیم! این یک چهره است؛ یک چهره با اسم قرآن و اسم خدا و اسم نهج البلاغه و اسم اینها بیاید توی میدان؛ خطرناک است!
ما اگر بتوانیم آن چهرهی دوم این جمعیتها را، آن چهرهی دوم امثال محمدرضا را به مردم معرفی کنیم، آنوقت ما پیروز میشویم...» [2]
1. صحیفهی امام (اعلی الله مقامه الشریف)، ج۱۱، ص۲۳۴.
2. همان، ج12، ص466 و 467.
مرد خدا شناس که تقوا طلب کند خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش
حافظ طریق بندگی شاه پیشه کن وانگاه در طریق چو مردان راه باش
چهره دومش مشخص است و ما پیروز...