چقدر این دوباره تنها شدن دل و قلم را دوست دارم. میآیم اینجا و باز هم به واژهها، فرمان فرود و فراز میدهم تا شاید قیام شعلههای جانم، قعودی بیابد... حال و هوای این روزها، وصف شدنی نیست؛ آنانی را که میشناسیم، بعضیهاشان پیاده به کربلا میروند و شرری سوزان، از حسرت به جان ما میزندند؛ حتی در جواب پیامکهایشان که «ما عازم عتبات عالیات هستیم، حلال بفرمایید...»