«این حسین کیست که عالم همه دیوانهى اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهى اوست
اى شعلهى فروزان،
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهى اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهى اوست
اى شعلهى فروزان،
چقدر این دوباره تنها شدن دل و قلم را دوست دارم. میآیم اینجا و باز هم به واژهها، فرمان فرود و فراز میدهم تا شاید قیام شعلههای جانم، قعودی بیابد... حال و هوای این روزها، وصف شدنی نیست؛ آنانی را که میشناسیم، بعضیهاشان پیاده به کربلا میروند و شرری سوزان، از حسرت به جان ما میزندند؛ حتی در جواب پیامکهایشان که «ما عازم عتبات عالیات هستیم، حلال بفرمایید...»