ام المؤمنین
«در دوران حکومت اسلامى، زنى در مدینه به دیدن پیامبر آمد. اصحاب دیدند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به این زن خیلى اظهار محبت کرد و احوال خود و خانوادهاش را پرسید و با کمال صمیمیت و محبت با او رفتار کرد.
بعد که آن زن رفت، پیامبر براى رفع تعجب اصحاب فرمودند که این زن در زمان خدیجه (دوران اختناق و شدت در مکه) به منزل ما رفت و آمد مىکرد. لابد در زمانى که همه، یاران پیامبر را محاصره کرده بودند و خدمت حضرت خدیجه سلام اللَّه علیها - همسر مکرم پیامبر - نمىآمدند؛ این خانم آنوقت با خدیجه رفت و آمد مىکرده است. در این روایت هم ندارد که این زن، مسلمان شده بود! نه، احتمالاً این زن هنوز هم مسلمان نبود؛ اما به صرف این که در گذشته چنین خصوصیتى داشته و چنان صمیمیت و محبتى را ابراز مىکرده است، پیامبر اکرم سالها بعد از آن، این حقشناسى را رعایت مىکردند.»
و من نمیدانم خدیجه با دل پیامبر چه کرده بود که سالها پس از رحلت ایشان، هنوز قدرشناس کسانی بود که به خدیجه ابراز محبت کرده بودند... چه گذشت بر دل رسول الله صلی الله علیه و آله در فراغ خدیجه؟! و خدیجه که بود که خداوند، خاتم الأنبیاء را به همسری، فاطمه را به دختری و امیرالؤمنین را به دامادی روزیاش کرده بود. لابد هر که سپر دین شود، خدا و رسولش اینگونه برایش سنگ تمام میگذارند...
خدیجه، عشقِ حسنین بود! امام حسن سلام الله علیه میفرمودند: «برادرم حسین، شبیهترین مردم به مادرم فاطمه است و من، شبیهترین مردم به خدیجه هستم...»[1]
ای مؤمنان! یکی از جاهایی که از چشمان فاطمیِ سیدالشهدا سلام الله علیه اشک جاری بود و نوای سوزناک مناجاتش به آسمانها بلند میشد، کنار مقبرهی ام المؤمنین، خدیجه سلام الله علیها بود...[2]
امروز در کنار دل غمگین پیامبر، چشمان فاطمه اما گواه از سوز و غربتی عجیب دارد... شاید یاد روضههای سه نفریشان، دلش را میلرزاند... یا مولاتی یا فاطمه! اغیثینی...
1. المناقب (ابن شهرآشوب)
2. عیون المحاسن
برگرد به همراه ابولفضل(ع) که انگار/رنگ از همهء اهل حرم باز پریده/
یا زهرا(س)