هم‌قدمِ راوی

چرا «هم‌قدمِ راوی»؟

راوی قرآن ما، راه بلد است، آشناست
به جاده. دیری است که پرچم حق را
به دوشش نهاده‌اند؛ بایـد با او هم‌قدم
شویم تا گـم نشـویم... تا برسیـم... تا
عاقبت به خیر شویم.
قـرار اسـت «المتــقدم لـهم مـارق و
المـتأخر عنهم زاهـق» نباشـیم. قـرار
است «الـلازم لهم لاحـق» باشیـم...
هم‌قدمِ راوی باشیم.

هم‌قدمِ راوی در تلگرام باشید:
Hamghadameravi@

جنبش letter4u

طبقه‌بندی موضوعی
آخرین نظرها
  • ۲۸ تیر ۹۶، ۰۱:۲۳ - ...
    ali bod

شما عبای من هستید...

پنجشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۳ ب.ظ

«[شهید آیت الله بهشتی] یک انسان معتقد، مؤمن، مخلص، صادق، جدى در کار؛ آن‌چه می‌گفت، معتقد بود و به آن‌چه معتقد بود، در عمل ملتزم بود. خطر را هم می‌شناخت؛ می‌دانست میدان، میدان مین است. هر آنى، هر ساعتى بیم از دست دادن جان هست؛ لیکن در عین حال بى‌محابا، با نگاه به هدف، در این راه پیش می‌رفت و نمی‌هراسید. یکى از خصوصیات این شهید عزیز این بود. منطقى بود، پایبند به اصول و مبانى بود؛ یک اصول‌گراى به معناى حقیقى کلمه، محسوب می‌شد. بر سر اصول، با کسى ملاحظه نمی‌کرد.

ما می‌دیدیم؛ بعضى‌ها سعى می‌کردند با حیله و ترفند و روش‌هاى متعارف و معمول، او را جذب کنند یا از مواضع خود تنزل بدهند، او را وادار به مماشات کنند؛ لیکن او بر سر مواضع خود محکم ایستاده بود. شخصیت‌هاى تاریخى و اثرگذار، این‌جور شکل می‌گیرند، این‌جور در جامعه ظهور می‌کنند و ماندگار می‌شوند؛ «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا». گفتن، آسان است؛ عمل کردن، دشوار است؛ استمرار عمل، به مراتب دشوارتر است.

بعضى فقط می‌گویند، بعضى این گفته را در عمل هم نشان می‌دهند؛ اما نمی‌توانند در مقابل حوادث عالم، در مقابل طوفان‌ها، در مقابل تمسخرها، در مقابل طعنه‌زدن‌ها، در مقابل دشمنى‌هاى غیرمنصفانه، طاقت بیاورند، لذا متوقف می‌شوند! بعضى به این اکتفاء هم نمی‌کنند که متوقف بشوند، عقب‌گرد می‌کنند؛ مى‌بینید دیگر!


آن کسى که می‌گوید، از سر اعتقاد خالص و جازم و مى‌ایستد بر سر گفته‌ى خود، از سر تصمیم مؤمنانه و شجاعانه و استمرار می‌دهد این حرکت را، با صبرى که خداى متعال در قرآن فرموده است: «و اللَّه یحبّ الصّابرین» - مایه‌ى محبت خداى متعال است - این ارزش پیدا می‌کند؛ این می‌شود شخصیتى که نام او اثر می‌گذارد، راه او براى رهروان، دستورِ راه می‌شود و چهره‌ى او باقى می‌ماند.

رحمت خدا بر شهید بهشتى؛ رحمت خدا بر آن کسانى که با او به شهادت رسیده‌اند؛ رحمت خدا بر شهداى راه اسلام

                                                                                                                                 

دوستش می‌گفت: «زندگی طلبگی‌اش را با تدریس زبان انگلیسی در دبیرستان‌های قم اداره می‌کرد... شهید بهشتی در حد خود فردی استثنایی بود؛ گویا چهار زبان را به خوبی می‌دانست، از جمله انگلیسی، آلمانی و عربی.

در ایامی که امام در پاریس بودند، شهید بهشتی و شهید مطهری دو عنصر اصلی در تنظیم کارها و ادامه‌ی نهضت بودند و رهبریِ کمیته‌ی استقبال از امام را به عهده داشتند.

کتابخانه‌ای داشت که بیشتر کتاب‌هایش به زبان خارجی بود تا فارسی و عربی! می‌دیدم که پس از نماز جماعت، جلسه‌ای در خانه‌اش با جمعی از تحصیل‌کرده‌ها برگزار می‌کرد، مهندسین و دکترها بر سر واژه‌ای آلمانی یا انگلیسی با او بحث می‌کردند و از او نظر می‌خواستند...»[1]

همسر مکرمه‌شان هم می‌گفتند: «روز نیمه‌ی شعبان قصد داشتیم برای دیدار از مادر ایشان به اصفهان برویم. آقای بهشتی آن روز خدمت حضرت امام رفت. وقتی برگشت ناراحت بود. پرسیدم: چه شده است؟ گفت: امام گفته‌اند به این سفر نرو و مراقب خودت باش!

هر چه درباره‌ی خواب امام از او پرسیدم، جوابی نداد. پس از شهادتش وقتی همسر امام به منزل ما آمدند، راجع به آن خواب پرسیدم، ایشان گفتند: امام خواب دیده بودند عبایشان سوخته است و به آقای بهشتی گفته بودند: شما عبای من هستید، بسیار مراقب خود باشید[2]

تصاویر: khamenei.ir

و خودش در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «ما بی‌شناسنامه نیستیم! ما از مردم جدا نمی‌باشیم... ما بی‌شناسنامه نیستیم! اولاد زجرکشیده‌ی آل عبا، فرزندان زندان‌های بی‌نام و نشان و حبس‌ها و دخمه‌های فراموش!

ما بی‌شناسنامه نیستیم! اهل قنوتیم، ساکن دهستان نیایش و بچه‌ی جنوب عشقیم. کبوتران قباپوشی که بال در خون شهیدان کربلا نهاده‌ایم و عمری بر شاخه‌ها مرثیه‌خوان ذبح بنی آدم. ما از امتزاج دو ایمان بدوی روستایی، از تصادم دو عدم ساده به وجود آمده‌ایم. با هیچ کس هیچ فرقی نداریم و نمازمان را اول وقت می‌خوانیم.

ما محصول آن لحظاتی هستیم که خسته از بیل و رنجور از داس، خیمه‌ی دعایی برافراشته‌اند. ما ساده‌نشینان کاخ ویرانه‌ی فقر و فناییم. پنجره‌هایی که رو به سوی افق سبز توکل باز می‌شوند! ما مثل کتابی در هر گوشه‌ی خاک و در هر لحظه از روزگار، باز می‌شویم و دیگران را از خود باخبر می‌کنیم.

ما مثل وضو ساده و پاکیم، عین اقطار بی‌آلایش و معصومیم. ما را می‌شود در هر گوشه‌ی مسجد پیدا کرد. در هر جنسی جست‌وجو نمود، با هر دردی دریافت. ما مثل تلاوت غمگینیم. مثل تکبیر، حالت خنجر داریم و دوستان ما شیران روز و پارسایان شبند. از نوح به بعد تا کربلا و هویزه و تا هویزه حضور داریم. پشت هر سنگی روییده‌ایم، با هر بوته‌ای رسیده‌ایم، بر هر شاخی بَر داده‌ایم. ما در این آب و خاک سبز می‌شویم، ما بی‌شناسنامه نیستیم!»

یار مخلص انقلاب اما، مظلومیتی بی‌مانند داشت. حقیرش کردند آنانی که مُهر حقارت، تا ابد بر پیشانی سیاهشان خورده است! متهمش کردند به خیلی چیزها، کسانی که هنوز هم وقاحت و بی‌شرمیشان از آن سوی مرزها، عیان است و برای دریافت تکه‌ای استخوان از دولت‌های غربی، هر از گاهی بر ضد نظام اسلامی یاوه‎سرایی می‌کنند! اما دل امام خوبان از او شاد بود؛ دل امام زمان از او خرسند است و خدا از او راضی...

شهیدِ بهشتی! تو بر سر اصول، با کسى ملاحظه نمی‌کردی... تو مصداق «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا» هستی و خداوند، «و اللَّه یحبّ الصّابرین» را بر سینه‌ات حک کرده تا عالمیان ببینند و دست‌ به دامان شفاعتت شوند!

سیدالشهدای انقلاب! تو عبای امام بودی! سوختی تا مظلومیت سیدالشهدا سلام الله علیه را یادآوری کنی؛ چرا که چون کبوتری قباپوش، بال در خون شهیدان کربلا نهادی و عمری بر شاخه‌ها، مرثیه‌خوان ذبح بنی آدم بودی... بی‌شناسنامه نبودی مردِ بهشتی! آخر یار خمینی بودن، جام بلا هم دارد...

                                                                                                                                
شادی ارواح طیبه‌ی شهدا، به ویژه شهدای هفتم تیر و شهید آیت الله بهشتی و روح حضرت امام خمینی، صلوات

1. مرحوم حجت الاسلام علی دوانی.

2. مرحومه عزت الشریعه مدرس مطلق، همسر بزرگوار شهید آیت الله دکتر بهشتی.

* برای مطالعه: کتاب «صد دقیقه تا بهشت»

نظرات  (۵)

امام خمینی رضوان الله علیه در ۱۰ تیر ماه ۱۳۶۰ در جمع روحانیون تهران:
«این آقاى بهشتى مسلمان، متعهد، مجتهد، این چه کرده بود که تو تاکسى مى‏ نشستى، مى‏ دیدى که دو نفر آدم به هم مى‏ رسند یک حرفشان فحش به اوست؟! تو اجتماعات، یک دسته ‏اى مرگ برکى، «طالقانى را تو کشتى» [مى ‏گفتند.] خوب، شما ببینید چه ظلمى [بود] به یک همچو موجود فعالى، که مثل یک ملت بود براى این ملت ما با چه حیله‏ هایى این را مى ‏خواستند بیرون کنند. خوب، حالا رفته است کنار، ولى اینها بدانند که با رفتن این و آن و آن و آن، خیر، مسائلشان حل نمى ‏شود؛ مردم بیشتر مى ‏فهمند که شما چه کاره بودید و مى ‏خواستید چه بکنید».
صحیفه امام ج ۱۵ ص 18

حتما اینجا را ببینید
http://pishine.com/archives/5743/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C/
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://ammarname.ir/link/24901
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
http://ammarname.ir -- info@ammarname.ir
یا علی
سلام
روح بزرگش مملو از نور خدا

مطلب بسیار عالی ایست
با اجازه از شما در مبلاگم قرارش می دم
سپاسگذارم
یا علی
پاسخ:
سلام همسنگر!
کاش آدرس وبلاگتون رو می‌گذاشتید تا ما هم بهره ببریم.
لطف شما مستدام
  • هم گام با هم قدم
  • سلام علیکم

    امام خمینی(ره) فرمود: « بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان بود »؛ جالب اینجا است که مظلومیت این شهید عزیز در طول تاریخ انقلاب و تا به امروز ادامه داشته است.
    امروز هم برای مظلومیت بهشتی می سوزم وقتی می بینم کسانی که دست خود را تا مفرغ در کیسه بیت المال فرو کرده و به علنا برای رهبر معظم انقلاب شاخ و شانه می کشند و بعد از همه این کارها با مظلوم نمایی خود را به شهید بهشتی تشبیه می کنند.
    پاسخ:
    و علیکم السلام
    روحشان شاد...
    و ممنون از شما بابت این متن زیباو تأمل برانگیـــــــــــز .....

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    /html>