«اول سال که میشود، آدم فکر کند که خب، سال گذشته و قبلش هر جور بود، گذشت؛ الان یک مقطع جدیدى است؛ یک رابطهى جدیدى با خداى متعال تعریف کنیم؛ هم در جنبههاى ایجابى، هم در جنبههاى نفىاى.
جنبهى نفىاى یعنى گناه. انسان به بعضى گناهها عادت کرده؛ لذا اهمیت آنها را درک نمیکند. اگر انسان یک تأمل بکند، اینها را در رفتار خودش، در عمل خودش متوجه میشود. البته انسان به خودش حسنظن دارد، معمولاً انسان به خودش کمتر سوءظن پیدا میکند.
این گرفتارى بنىآدم است که کارهاى خودش را توجیه میکند؛ لیکن اینجور هم نیست که نشود خداى متعال با ما احتجاج کند، یعنی حجت بر ما تمام است. دقت بکنیم، پیدا میکنیم.
در قلب انسان و در روح و وجدان انسان، یک باطنى وجود دارد که او معمولاً با خود ما صادق است؛ ولو ظواهر قلب، ما را فریب میدهد؛ اما باطن قلب با ما صادق است.
امام رضوان اللَّه علیه یک وقتى فرمودند: "من در فلان قضیه، در باطن قلبم هم ناراحت نمیشوم!" واقعاً همین جور است؛ قلب یک باطنى دارد که ما کمتر به آنجا سر میکشیم. اگر انسان به آنجا سر بکشد، خودش را در مقابل خود، افشاءشده مشاهده میکند.
خب، انسان به بعضى گناهها عادت کرده، بعضى گناهها را کوچک شمرده و به آنها تن داده. سال نو یکى از کارهایى که میشود کرد، همین است؛ آدم ببیند چطور میشود گناهان را کم کرد، یعنى بنویسند.
پارسال یا پیرارسال بود که من شرح حال شهید افشردى (باقرى) را میخواندم - به نظرم شرح حال ایشان یا یکى دیگر از همین شهدا بود - در آنجا ذکر شده بود که ایشان هر روز مینوشته؛ همین که در توصیهى علماى اخلاق و در توصیههاى بعضى از احادیث و اینها هم هست که خطاهاى خودتان را بنویسید، هر شب خودتان را محاسبه کنید.
او این چیزها را روى کاغذ مینوشته. ماها رومان نمیشود خودمان بنویسیم، روى کاغذ بیاوریم، علنى کنیم؛ ولو بین خودمان و کاغذ...
این محاسبهى نفس، خیلى چیز خوبى است. انسان باید خود را محاسبه کند، بعد یکى یکى از گناهان خود کم کند. ما به بعضى از گناهها عادت کردهایم - گاهى انسان پنج تا، شش تا، ده تا گناه را عادت کرده - همت کنیم اینها را یکى یکى کنار بگذاریم؛ این نقاط ضعف را یکى یکى کم کنیم.»
امام امت روحی له الفداء، 23 فروردین 90
زخاک فکه و فاو و دوئیجی
همون سینه زنی که میره هیئت
کلاس عشق بازی با ولایت
همونی که شنیده أین عمار
دلش آتیش گرفته از غم یار
نوشته نامه ای از جان به جانان
به نام حق تعالی رب منان
سلام مولای من سید علی جان
سلام ای رهبرم ای قلب ایران
سلام ای قوت دلهای خسته
بگو مولا دلت از چی شکسته ؟
بگو آقا که دل ها بی قراره
چشا رو گونه ها شبنم می کاره
بگو آقا فقط با یک اشاره
که غصه دلاهامون رو کرده پاره
میشم عمار میرم خونه به خونه
میگم از مکر شورای زمونه
از اون فتنه گران انتخابات
که میدون آمدن با شال سادات
جسورانه دل رهبر شکستن
خیال کردن که در کوفه نشستن
علی 70 میلیون یار داره
هزاران مالک و عمار داره
چه سلمانها به دورش در طوافن
چه شمشیر ها به اذنش در غلافن
فقط کافی ست تا با یک اشاره
جهان کفر گردد پاره پاره
الا ای رهبرم لب تر کن ای دوست
که جان من گره در پیچش موست
فدایی ات من عمار آقا
هزاران در هزاران بار آقا
فقط کافی ست تا لب برگشایی
بتازم یک تنه در هر شعاعی
چنان جنگم ز عشقت تا شهادت
که صد لیلی بَرَن بر تو حسادت