طلبهی جوانی بود. میگفت: «روزی از خیابان میگذشتم. نزدیک یک قنادی، دیدم دو خانم جوان با پوشش بسیار نامناسب، به سمت قنادی رفتند. یکی از آنها برای خرید شیرینی به داخل مغازه رفت و دیگری، جلوی در منتظر ایستاد. رفتم جلو و خیلی محترمانه خواهش کردم که حجاب خود را رعایت کنند، هنوز جملهام تمام نشده بود که یک سیلی محکم به صورتم نشست و حتی فریادها و توهینهای آن خانم را هم دیگر نمیشنیدم.